بالاخره دهن و دندون ما مو که هیچ، پشم در آورد تا تونستیم یکی از بچه های بروجردی رو داماد کنیم. از میثم و رضا که بگذریم، تربیت مدرس، دکتری می خونه و شاید همین دکتری عامل داماد شدنش باشه. آخه دکتر مجرد مثل موز بی پوسته. خوب آقا مهدی ان شاالله تکی یا جفتکی شهید شی و در عرش اعلا دویستا ازدواج در حد دکتری داشته باشی. به هر حال هرچند دیر شده!!!! اما مبارکه. بادا بادا مبارک بادا ایشاالله مبارک بادا
گفتم: خستهام
گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
.:: از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53) ::.
گفتم: هیشکی نمیدونه تو دلم چی میگذره
گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.
گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم
گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم (ق/16) ::.
گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!
گفتی: فاذکرونی اذکرکم
.:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
.:: تو چه میدونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63) ::.
گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟
گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله
.:: کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109) ::.
گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بندهات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره کنی تمومه!
گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
.:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.
گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟
گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم
.:: خدا نسبت به همهی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143) ::.
گفتم: دلم گرفته
گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
.:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58) ::.
گفتم: اصلا بیخیال! توکلت علی الله
گفتی: ان الله یحب المتوکلین
.:: خدا اونایی رو که توکل میکنن دوست داره (آل عمران/159) ::.
گفتم: خیلی چاکریم!
ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که:
و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره
.:: بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت میکنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا میکنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر میکنن (حج/11) ::.
گفتم: چقدر احساس تنهایی میکنم
گفتی: فانی قریب
.:: من که نزدیکم (بقره/???) ::.
گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش میشد بهت نزدیک شم
گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/???) ::.
گفتم: این هم توفیق میخواهد!
گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم
..:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/??) ::.
گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی
گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه
.:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/??) ::.
گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار میتونم بکنم؟
گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
.:: مگه نمیدونید خداست که توبه رو از بندههاش قبول میکنه؟! (توبه/???) ::.
گفتم: دیگه روی توبه ندارم
گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
.:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزندهی گناه هست و پذیرندهی توبه (غافر/?-?) ::.
گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟
گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
.:: خدا همهی گناهها رو میبخشه (زمر/??) ::.
گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو میبخشی؟
گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
.:: به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/???) ::.
گفتم: نمیدونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم میزنه؛ ذوبم میکنه؛ عاشق میشم! ... توبه میکنم
گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
.:: خدا هم توبهکنندهها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/???) ::.
ناخواسته
گفتم: الهی و ربی من لی غیرک
گفتی: الیس الله بکاف عبده
.:: خدا برای بندهاش کافی نیست؟ (زمر/??) ::.
گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار میتونم بکنم؟
گفتی:
یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما
.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشتههاش بر شما درود و رحمت میفرستن تا شما رو از تاریکیها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/??-??)
مملکت آباد است به لطف ریش سفیدها
کار مردم بر وفق مراد است به لطف ریش سفید ها
جو و گندم بر داس است به لطف ریش سفید ها
اسکناس ها صاف است به لطف ریش سفید ها
خواب کودک شیرین، خواب مادر پروین، خواب بابا اما ...
مملکت آباد است به لطف ریش سفید ها
هرزگی ها هزره است به لطف ریش سفید ها
گنده دزدی ها نیست به لطف ریش سفید ها
روسپی را روزی است به لطف ریش سفید ها
این که گویند فحشا است به لطف ریش سفید ها
کودک من برخیز، مادر من بر پا، ای پدر اما تو ...
مملکت آباد است به لطف ریش سفید ها
اپیزود اول: بچه بیا یه چیزی کوفت کن.
اپیزود دوم: قاطق نون بخور به بابات یه چیزی برسه.
اپیزود سوم: دندت نرم کمتر میخوردی.
اپیزود سوم: شل بگیر اما ول نکن.
اپیزود چهارم: برو درستو بخون یه ککه ای بشی فردا یه گوهی برات بابات بشی.
اپیزود پنجم: خاک به سرت اینهوا جا هم باید وسط ما دو تا بخوابی.
اپیزود ششم: یواش را برو کفشات خراب نشه.
اپیزود هفتم: برو ببین همسایه نون نداره.
اپیزود هشتم: اگه نذری داشتن خبرمون کن.
ادامه دارد ... .
قطعنامه چهارم شورای امنیت سازمان ملل هر چند دور از انتظار نبود اما تقارن آن با فتنه داخلی و حمایت اروپایی از آن اثبات می کند که اولا کوری عصاکش کور دگر شود و در ثانی به زبان بی زبانی این مراد را می رساند که کشور در شرایط بحرانی است (با کمال اغماض اگر نگوییم شرایط جنگی) وشرایط جنگی مدیریت خاص خود را می طلبد. (خاصه الگوی دفاع مقدس). حال گذشته از مدیریت یکجای آقا (مفهوم یکجا این منظور را می رساند که حوزه کلی و جزیی را در خود بصورت کامل و جامع دارد.) در این اوضاع حیران از دیگر مسئولین انچه انتظار می رود این است که فلان ما را به خیر تو امید نیست شر مرسان.
خدمت دوستان عرض کنم که دانشگاه قصد داره (احتمالا) برای تاریخ 27 اسفند یه اردوی متاهلی جنوب برگزار کنه. دوستانی که توفیق حضور داشته باشند برای ثبت نام اقدام کنند. ضمنا به آدرس sadigh.isu.ac.ir مراجعه و در انجمن دانش آموختگان دانشگاه امام صادق علیه السلام ثبت نام نمایید. ضمن اندرون فم حامد.
(ترم دوم سال اول)
کار هر روزمان بود. اگر نمی کردیم می مردیم. سیر دلمان حال می کردیم تا از نفس می افتادیم. بیچاره بالش. دشمن فقط یک نفر بود. و مابقی در صف همرزمان. آنچنان خبره شده بودیم که با دو بالش نزاع می کردیم به سبک سریال بروسلی. بیچاره بالش. هیجان اما بالش نبود بلکه نعره های مستانه جبهه پیروز و ناله خصمانه (ناله ای همراه با دندان قروچه) جبهه دشمن بود. بیچاره بالش. دشمن محسن بود و دوست من، رسول و رئوف. بیچاره دشمن.
از قضا رفیق گرمابه و حمام رسول دچار آبله به انضمام چند مرض دیگه شد. (ماجرا مربوط به ترم دوم سال اول دانشگاه است.) در این میان شخصی که موضوع نامه دلتنگی، محسن و سایر قضایا است از همکاری با فرد مریض استنکاف کرد. موضوع را با رئوف در میان گذارده و و به همراه رسول چنان بلایی بر سر فرد مستنکف آوردیم که در تابستان همان سال مبتلا به مرض آبله ... به انضمام ... شد.
در اواخر جوانی توفیق یادگیری فتوشاپ در معیت دکی محسن را داشتم. تا به هر زوری که شده ریخت دو سه نفری از دوستان را از چولگی درآورده و در صراط مستقیم روانه کنم. امروز این افتخار نصیبم شد. به یاد رسول که روزی فرق ویندوز و داس را از رنگی و سیاه- سفیدی منیتور تشخیص می داد. اما امروز من در وضع نخستین جان رالز قرار گرفته ام و پله ای بالاتر از وضع نخستین تامس هابز که رسول در آن قرار داشت، قرار دارم. (شاید فهمیدی باشی!)