کار خیلی باحالی بود راه اندازی این وبلاگ وقتی یاد بلوک 8 طبقه اول افتادم نعره دلم به افلاک رسید. یادش به خیر چه روزگاری داشتیم.

یه ایده دارم ...

فکر میکنم اگه بچه ها اسم هم اتاقی های و شماره اتاق هایشان را اینجا ثبت کنند باعث بشه خیلی ها یاد خیلی خاطرات بیفتند و بخواهند اینجا برای همه یاد آوری کنند

این اتاق ما بود...

ترم اول: من. محمد قادری - علی نادری - حسین وزارتی - علیرضا فرزین - مصطفی فارویی فیروزی - محسن ردادی (817)

ترم دوم: من . علیرضا فرزین - محسن ردادی - ابراهیم رئوف موسوی - روح الله فرهادی (824)

ترم سوم و چهارم:من. محمد علیزاده - سعید خورشیدی - مصطفی فارویی فیروزی (321)

ترم پنجم و ششم: من. محمد علیزاده - سعید خورشیدی - مصطفی فارویی فیروزی - جمال یزدانی (327)

ترم هفتم و هشتم: من. محمد علیزاده - سعید خورشیدی - مصطفی فارویی فیروزی - مجید رحیم زاده (725)

ترم نهم و دهم: من. محمد علیزاده - سعید خورشیدی - علیرضا فرزین (724)

ترم یازدهم و دوازدهم: من. محمد علیزاده - سعید خورشیدی با حضور افتخاری حاج عطاء الله بیگدلی (112)

ترم سیزدهم و چهاردهم: من. محمد علیزاده - سعید خورشیدی (9142 البته مطمئن نیستم شماره همین باشه بلوک 9 خیلی اتاق داره آدم یادش نمیمونه)

بعدش هم که یک سال با سعید خورشیدی و یوسف قرشی رفتیم خوابگاه مدیریت علیرضا خیراللهی و چند نفر دیگه هم هی می آمدند و می رفتند

لازم به ذکر است که از جمعیت فوق الذکر همه متاهل شدند و من همچنان عزب اوغلی باقی مانده ام . ای ول به خودم

مدتی است اندر رکاب دکتر ردادی و ... پنجشنبه ها کوهنوردی می کنیم. هر که خواست بقچه ای بر چوبه ای حوالت دهد و با ما رهسپار کوه شود.

حضرت‌ صادق (علیه‎السلام)‌ فرمودند: مردی‌ به‌ عمّار بن‌ یاسر
گفت:‌ یا أبا الیَقْظان‌! یک‌ آیه‌ای‌ در کتاب‌ خدا آمده‌ است‌ که‌ افکار
مرا پریشان‌ نموده‌ و مرا به‌ شک انداخته‌ است‌!

عمّار گفت‌: آن‌ آیه‌ کدام‌ است‌؟ آن‌ مرد گفت‌: این‌ آیه‌:

عمّار گفت‌: سوگند به خدا نمی‌نشینم‌ و نمی‌خورم‌ و نمی‌آشامم‌ مگر آن که‌ آن‌ "دابّة‌ الارض‌" را به‌ تو نشان‌ دهم‌.

عمّار
با آن‌ مرد به‌ نزد أمیرالمؤمنین(علیه‎ السلام)‌ آمدند، حضرت‌ مشغول‌
خوردن‌ خرما با کَره‌ بود. فرمود: ای‌ أبایقظان‌! بفرما بنشین‌ و بخور!

عمّار
نشست‌ و با آن‌ حضرت‌ شروع‌ به‌ خوردن‌ کرد؛ آن‌ مرد تعجّب‌ نمود و از
عمل‌ عمّار در حیرت‌ آمد. چون‌ عمّار برخاست‌، گفت‌: سبحان‌ الله‌! مگر تو
سوگند یاد نکردی‌ که‌ نخوری‌ و نیاشامی‌ مگر آن که‌ "دابّة‌ الارض‌" را
به‌ من‌ نشان‌ دهی‌؟

عمّار گفت‌: من‌ او را به‌ تو نشان‌ دادم‌، اگر فهم‌ نموده‌ و تعقّل‌ می‎کردی‌!

به اطلاع کلیه دوستان و همکلاسی های عزیز می رساند:

به لطف حضرت صدیقه طاهره(سلام الله علیها)

ما هم بعله!!!!

به افتخار شادوماد

یه کف مرتب

:)

روزمره گی حول و حوش ما زندگی را از خاطر و خاطراتمان برده است. برگشت نوستالژیک به دانشگاه شاید حیاتی دوباره بخشد. دوست را دعوت به خاطره ای می کنم:

روزی روزگاری با اطلاعیه رونمایی کتاب توجیهات یومیه خنده بر چهره کردیم و در همان ساعات دوستی را با شلوار کردی در بازی فوتبال مشاهده کردیم و عجب بر ذهن ما افتاد که این نادره چه نادری است.    

آخرین بچه تهرانی کد 80 بالاخره رضایت داد که دست از تجرد برداره و متأهل بشه.
عقد محمد رضا طیرانی اتفاقی بود که در هفته گذشته همه اخبار رو تحت الشعاع قرار داد
ازدواج محمد رضا را از طرف همه سیاسیها صمیمانه تبریک می‌گوییم

سه نفره شدن خانواده آقامحمود رضاپور (ریپورتر  خودمان) را به ایشان و همسر گرامیشان تبریک میگوییم
امیدواریم غزل خانم کوچولو  سالهای سال در پناه حضرت صاحب الزمان و در آغوش گرم خانواده اش زندگی پربرکتی داشته باشد. از بابامحمود هم میخواهیم که از طرف همه سیاسیها  روی ماهشو ببوسه