امروز میخواهم یک پرونده اساسی کار کنم. می خواهم ذهنم را خانه تکانی کنم. یک خانه تکانی کوچک. تا خاطراتی را به یاد بیاورم. خاطراتی نقلی و تمیز. از برهه ای به یاد ماندنی. برهه گروه های علمی. برهه مصطفی فاروئی فیروزی. برهه ما. برهه همه ما.

فکر نمی کنم کسی به یاد داشته باشد که چگونه شروع شد. حتی مصطفی. نه! او هم به یاد ندارد. مطمئنم.
هرچه بود حاصل روحی آشوبگر بود. روحی ناآرام. روح مصطفی. مصطفی تازه شرکتش را تعطیل کرده بود. تلاش کرد. تلاش کرد تا نماینده کد بشود و شد. هم اتاق بودیم با هم. حرکات و سکناتش را زیر نظر داشتم. روزی بحث یک جلسه را پیش کشید از طرف دانشکده سیاسی برای حل مشکلات صنفی. جلسه «آیینه»....